نظام سیاسی عربستان نوعی پادشاهی موروثی، مطلقه و قبیلهگرا با محوریت آل سعود است.
به گزارش مجله خبری نگار، در عربستان زیربنای بسیاری از مناسبات قدرت را نظام قبیلهای تشکیل میدهد. قدرت قبایل به عنوان یک عنصر مهم در ساخت قدرت در عربستان اگرچه رسمی نیست و قانون مدونی ندارد، اما به مثابه یک عامل بسیار مهم در جناحبندیهای درون حاکمیت و حتی درون خاندان سعودی جلوهگر است.
یکی از ویژگیهای متمایز این کشور در مقایسه با دیگر حکومتهای مشابه آن است که از ۱۹۳۲ میلادی تاکنون قبیله محور قدرت در این کشور قلمداد شده و خاندان آل سعود به طور رسمی بر همه عرصههای قدرت مسلط است و ناسیونالیسم در عربستان، منحصر به سعودیسم شده است. در نظام سیاسی قبیلهگرا با محوریت آل سعود به عنوان شیوه حکومت یا رفتار سیاسی- اجتماعی به جای تکیه بر اهل تخصص و توانایی افراد مورد اعتماد مردم یا نظام برآمده از انتخابات دموکراتیک، بر قدرت نزدیکان و خویشاوندان تکیه میشود.
زندگی قبیلهای یکی از مشخصات اصلی مردم در شبه جزیره برشمرده میشود. از این رو، یکی از برنامههای اصلی «عبدالعزیز بن عبدالرحمن» پایهگذار پادشاهی عربستان در هنگام فتوحات و گسترش ارضی، تحت انقیاد در آوردن قبایل بود. وی قبایل را بیش از هرچیزی از طریق روسای آنها در اختیار میگرفت و به اطاعت وامی داشت. عبدالعزیز از طریق ایجاد روابط نزدیک با سران قبایل اصلی ضمن اعطای پول و مقام به آنان دخترانشان را به عقد خود در میآورد و با توجه به اینکه افراد قبایل مطیع شیخ و قبیله بزرگ هستند توانست قبایل بزرگ کشور را به این ترتیب مطیع و رام کند.
در ادامه نیز بر مبنای سنت قبیلهای و موروثی عرب، عبدالعزیز جانشینی را میان پسرانش محصور کرد و یکی از دلایل اینکه قدرت را منحصر به یک پسر نکرد و آن را میان همه آنها باقی گذاشت توجه به نقش و جایگاه والای قبایل بود زیرا پسرانش حاصل ازدواج با روسای قبایل عمده بودند و با امکان بالقوهی پادشاهی برای هر یک از این پسرانه قبایل مادری آنها را راضی و آرام نگه میداشت.
با این وضعیت، قبایل راهی برای نفوذ به دولت جستوجو و برای ارتقای موقعیت خود از طریق اتحاد با آل سعود یا پیوستن به نیروهای نظامی و گارد ملی، به دنبال تشکیل نیروی داخلی وفادار درون دولت بودند و آن دسته از قبایلی که مورد پذیریش دولت قرار گرفتند مناطق و زمینه گستردهای نیز دریافت کردند. ابن سعود در دوران حکومت خویش پستهای حکومتی را به پسران بزرگ خود سپرد و همچنین بسیاری از پستهای حساس دولتی را به فرزندان شاخههای دیگر خاندان یا قبال متحد واگذار کرد و به این صورت توانست توازنی را برای برطرف کردن اختلافها به وجود آورد و اصولی بر اساس گردآوری آنان بر مبنای اداب و رسوم بادیهنشینی پایهریزی کند که به «دموکراسی قبیلهای» معروف است. در این ساختار رهبر قبیله با سران، بزرگان خاندان و شاخههای گوناگون قبیله پیمان میبندد و بر اساس آن عمل میکند و این روش تا به امروز نیز به کار میرود.
بر اساس دموکراسی قبیلهای در عربستان، اصل اول در ساختار حکومت سعودی این است که نامزد اول بر ریاست هر دستگاه و سازمان دولتی فردی از خاندان حاکم باشد. همچنین نهاد قدرتمند و تاثیرگذار گارد ملی نیز بر اساس این اصل تقسیمبندی شده است و حتی طبقه جدید تکنوکرات و تحصیل کرده غرب نیز حضور خود را در دولت بیش از هر چیزی مدیون روابط و ارتباطات قبیلهای میداند. اصل دوم این است که اگر فردی از خاندان آل سعود یافت نشد در اهالی قبلیه نجد به دنبال جایگزین خواهند رفت. زیرا آل سعود برخواسته از نجد است و قویترین مناسبات داخلی را با قبایل نجد دارد و دوم اینکه مناطق دیگر عربستان مانند حجاز و احساء به زور شمشیر مجبور به پیروی از آل سعود شدند و اگر از نجدیها کسی واجد شرایط نبود از قبایل و طوایف نزدیک به خاندان حاکم فردی برگزیده میشود.
بنابراین، معیار گزینش افراد بیش از آنکه منوط به تخصص و قابلیتهای فردی باشد وابسته به نوع روابطه قبیلهها با یکدیگر است و چارچوب بوروکراسی و اجرایی دولت نیز ریشه در سیاستهای قبیلهای دارد و تشکیلات و سازمانهای تصمیمگیری نیز بر اساس سلسله مراتب قبیلهای عمل میکنند و به رغم نبود قابلیت و استحقاق برخی افراد فقط به دلیل اینکه عضوی از خاندان سلطنتی یا قبایل حاکم است در پستهای کلیدی منصوب میشوند. در حالی که بسیاری از اشخاص، خارج از خانواده سلطنتی به ویژه در بخشهای دولتی از جهاتی همچون آموزشهای اداری، مدیریت و حتی دیدگاههای سیاسی و اقتصادی از این افراد با هوشتر و پیشروترند، به دلیل نداشتن ارتباط فامیلی با خاندان حاکم، از رسیدن به مسوولیتهای مناسب محروم میمانند. انحصارطلبی حاکمان سعودی در تخصیص همه پستهای مملکتی به اعضای خاندان سعودی و طوایف متحد، سبب نارضایتی قبایل و گروههای ناکام از قدرت بوده و آنان همواره آماده مبارزه برای احقاق حقوق خویش هستند.
با توجه به ساختار پادشاهی و نبودن خبری از حزب سیاسی و انتخابات در حیات سیاسی عربستان، خاندان سلطنتی هسته مرکزی نظام حکومتی – سیاسی را شکل میدهند. از نظر جریانشناسی قدرت سه جناح عمده در نظام پادشاهی عربستان در صدد قبضه کردن قدرتند. افزون بر این سه جریان عمده، پارهای جناحهای فرعی نیز در عرصه قدرت وجود دارند.
جناح سدیریها از با نفوذترین شاخههای اصلی خاندان آل سعود است. قبیله السدیری از طریق یکی از رهبران خود به نام «احمد بن محمد السدیری» با خاندان حاکم ارتباط برقرار کرد. وی از نخستین یاوران ملک عبدالعزیز بود و ابن سعود با «حصّة» دختر وی ازدواج کرد و حاصل این ازدواج چند دختر و هفت پسر بود که به شاهزادگان سدیری مشهور شدند. این جناح متشکل از افرادی مانند «فهد» پادشاه اسبق، «سلطان بن عبدالعزیز» ولیعهد و وزیر دفاع سابق، «عبدالرحمن بن عبدالعزیز» قائم مقام سابق وزیر دفاع، «نایف بن عبدالعزیز» ولیعهد و وزیر کشور سابق، «ترکی بن عبدالعزیز» معاون پیشین وزیر دفاع، «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه کنونی، «احمد بن العزیز» وزیر کشور سابق بودند.
این جریان در جنگ قدرت میان «فیصل» و ملک «سعود» در دهه ۶۰ میلادی از فیصل حمایت کردند و این یکی از عوامل اساسی موفقیت این جریان به شمار میرود. این گروه پس از پادشاهی فهد بیشترین مناصب قدرت را در اختیار گرفت. اکنون نیز پادشاهی ملک سلمان و ولیعهدی «محمد» فرزند وی سبب تقویت این جریان شده است.
جناح «شمّری» یا ملک «عبدالله» نیز یکی دیگر از جناحهای مشهور به شمار میرود. ملک عبدالله که پس از مرگ فهد به پادشاهی رسید در راس این جناح قرار داشت. عبدالله پس از قدرتیابی با تقویت همپیمانی با شاهزادگان همسو و برادران ناتنی غیر سدیریاش و گماردن فرزندان خود «متعب» به ریاست گارد ملی و «عبدالعزیز» به قائم مقامی وزارت خارجه به تقویت جایگاه هوادارانش در ساختار قدرت اقدام کرد.
افرادی همچون «شاهزاد مشعل بن عبدالعزیز» رئیس شورای بیعت، «عبدالله بن عبدالعزیز» مشاور پادشاه سابق، «مقرن بن عبدالعزیز» رئیس پیشین سازمان اطلاعات خارجی، در دوران ملک عبدالله و «مشاری بن سعود» امیر منطقه باحه از چهرههای برجسته جناح شمری به شمار میرفتند.
با مرگ ملک عبدالله و قدرتیابی ملک سلمان از جریان سدیری وی برای تضعیف جریان شمّری دست به تغییراتی زد. برکناری افرادی چون «مشعل بن عبدالله» از استانداری مکه، «بندر بن سلطان» از شورای عالی امنیت ملی، «فیصل بن بندر» از امارت منطقه القصیم، «ترکی بن عبدالله» از استانداری ریاض و برکناری ولیعهد «مقرن بن عبدالعزیز» و همچنین برکناری «سعود الفیصل» از وزارت امور خارجه از این موارد است.
جریان سومی به نام جریان فرزندان فیصل نیز در عربستان وجود دارد. این جناح را بیش از ۶۰ تن از نوادگان عبدالعزیز به وجود آوردهاند که بیشتر اعضای آن تحصیلکرده آمریکا و اروپا هستند. این جریان هم نفوذ چشمگیری در ساختار سیاسی عربستان دارد و به مثابه پلی میان جناح سدیری و جناع ملک عبدالله عمل میکند. آنها فاقد تشکیلات و سازماندهی هستند اما همواره مسوولیتهای برخی پستهای مهم سیاسی و امنیتی را بر عهده داشتهاند که میتوان به «خالد بن فیصل» امیر اسبق مکه و «ترکی بن فیصل» رئیس سابق سازمان اطلاعات و سفیر پیشین عربستان در انگلیس اشاره کرد.
افزون بر این سه جریان عمده، شاخههای فرعی دیگری از شاخه منتست به «مقرن بن مرخان بن ابراهیم»، شاخه منتسب به «سعود بن محمد بن مقرن»، شاخه منتسب به امام «ترکی بن عبدالله بن محمد بن سعود»، شاخه «ال جیلاوی»، شاخه «ال کبیر» در ساختار سیاسی قدرت نقشآفرینی کردهاند.
منبع: ایرنا